کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 348

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

پینکی رفتن-چرت زدن

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

اجباری(خدمت سربازی)

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

 

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

خِرخِره-حلق-حلقوم

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
 

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

دوام آوردن-استقامت کردن

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

 

دو شاخ-دارای دو شقه

زاچ-زائو

بز دل-ترسو

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

حقه زدن-فریب دادن

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
خط افتادن-خراش افتادن
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

خر آوردن-بدبخت شدن

چار دیواری-خانه

خوش انصاف-با انصاف-منصف

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

 

ادرار کوچک(شاش)

چراغ باران-چراغانی

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

چَک-سیلی-کشید

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

پا سوخت-پا بد-بد شانس

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

راست روده شدن-اسهال گرفتن

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

دست دادن-پیش آمدن

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

بوق سگ-بسیار دیر وقت

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

آمده(شوخی و لطیفه)

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

چلک بازی-بازی الک دولک

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

جلز و ولز-سوز و گداز

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

زالو-آدم سمج

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

افسارگسیخته(سرکش)

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه
جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

چارقد-روسری زنانه

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

جملگی-تمامن-سراسر

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

پینه زده-وصله کرده

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

چس خور-آدم خسیس-بخیل

بغداد خراب-شکم گرسنه

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

پینه زده-وصله کرده
پاکار-امر بر-پادو-مباشر

حال و بار-وضع زندگی

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

چارچار زدن-بی حیایی کردن

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

دو لبه-دارای لب کلفت
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

خرخاری-همدیگر را خاراندن

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

بردن از رو- از رو بردن

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

داماد-مرد تازه زن گرفته

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
 

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

پاشنه بخواب-کفش راحتی

پشک انداختن-قرعه کشیدن

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)
تنبل خان-تن پرور

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

 

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

چُرت-خواب کوتاه

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

بار و بنه-وسایل سفر

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

 

دک و دنده-بالا تنه

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

پشت-نسل-فرزندان

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

بیسار-فلان

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
 

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

 

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

 

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

ادرار بزرگ(مدفوع)

خوب-کافی-بسیار

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

بنا بودن-قرار بودن

آهو چشم(معشوق، شاهد)

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

 

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

 
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

برخورد-بهم خوردن-تصادف

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

 
جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد
دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

چَکی-وزن نکرده-یک جا

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

اله و بله-چنین و چنان

خرابکار-اخلالگر-تروریست

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

تب و تاب-سوز و گداز

چلاق شده-نوعی نفرین است

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

حق شناسی-سپاس گزاری

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

حرص خوردن-عصبانی شدن

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

خوش بنیه-سالم و قوی

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

چیز فهم-عاقل و فهمیده

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

پیش کردن گربه-راندن گربه

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

پول چایی-انعام-بخشش

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

چرند-حرف پوچ و بی معنی

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

دیر کردن-تاخیر کردن

 
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

پا خوردن-فریب خوردن

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

راه راه-دارای خطوط موازی

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

 

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

دوام کردن-دوام آوردن

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

زحمت کشیدن-کار کردن

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

افسارگسیخته(سرکش)

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

 

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)
تخت پایی-صاف بودن کف پا

خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده

پینه کردن- پینه بستن

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

پا-حریف

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

پیش کردن-راندن به جلو
جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

خدا نگهدار-خدا حافظ

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

تیر کردن-نشان کردن

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

خودسر-گستاخ-سرکش

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

 

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

برزخ شدن-ناراحت شدن

خرده خرجی-خرج های اندک

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

مطلب دیگر :   دلایل محبوبیت پریز توکار نسبت به پریز معمولی

چپو-غارت-تاراج

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

انسان بودن-شریف و درست بودن

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

با دست و پا-آدم زرنگ

چی-چه-چیز

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

احدالناس(کسی، فردی)

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

آواز دادن(خواستن)

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

بامبول زدن-حقه سوار کردن

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

چراغان کردن-جشن گرفتن

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

چهار دستی-فراوانی

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

حرص و جوش-عصبانیت

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

پخته-با تجربه-دنیا دیده

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

پشتی-بالش-حمایت
از زبان افتادن-لال شدن

آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

چوق-چوب-تومان

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

جوراجور-دارای انواع گوناگون

بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

 

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

آفتاب به آفتاب-هر روز

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور
آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

پیشنهاد-طرح

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

 

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

پیر شَوی-عمرت دراز باد

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

چنگولک-سست و ضعیف

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

پَس-ناجور-خراب

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن
 

بی اشتها-بی میل به غذا

ته آواز-صدای نسبتن خوب

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

چغاله بادام-بادام نارس

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
چنبره زدن-حلقه زدن
جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

چین چینی-پر چین

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

 

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

آتشی(تندخو، زودخشم)

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

پیش پیشکی-از پیش

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

زیر جلکی-پنهانی

آب به چشم آمدن(طمع کردن)
دال-خمیده-کج

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

 

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

از دست دادن(گم کردن)

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

پله خوردن-دارای پله بودن

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
رد پا-جای پا-اثر

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

رضا شدن-راضی شدن

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

جهیزیه-نگا. جهیز

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

خودرو-آن چه بی اسب رود

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

حقه زدن-فریب دادن

جگر-عزیز-عزیز دلم

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

عینک ذره بینی بسیار قوی

در چاه افتادن-فریب خوردن
بارانداز-جای پیاده کردن بار
چله نشینی-خانه نشینی

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

به سر دویدن- با سر رفتن

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

چش-چشم

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
خیک کسی پر بودن-سیر بودن

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

 

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

خایه دار-با جرات-شجاع

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

چای نیک-قوری و کتری چای

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

حساب کشیدن-حساب خواستن

چسبیدن-لذت دادن

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

دیر کرد-تاخیر-تعویق

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
آی زرشک(آی زکی)

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

 

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

روغن زرد-روغن حیوانی

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

بند کردن-محکم کردن

بد قلق-بد عادت-بد ادا

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

خانم-زن بدکاره-هرزه

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

رده-حرف زشت یا نامربوط

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش

با متانت-با وقار

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

 

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

جفتک زن-لگد زن

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

 
آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
 

جاری-زن برادر شوهر

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

 

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

 
 

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

حالی کردن-فهماندن

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
خوره-جذام-آکله

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

 

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

بوق سگ-بسیار دیر وقت

ریختگی-ریزش

پَخ-مسطح-بی ژرفا

 

بسیار دلواپس و نگران بودن

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

خوب-کافی-بسیار

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

بند کردن-محکم کردن

بر وفق-مطابق-موافق

 

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

چشم زاغ-بی شرم

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

در زدن-کوبیدن در خانه

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

پابوسی-زیارت

 

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

آب شیراز-شراب

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

دَدَر-بیرون-کوچه

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

خرناس-نگا. خُرخُر

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

 

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

پیشی-گربه در زبان کودکان

پیر شَوی-عمرت دراز باد

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

 

اینها را هم بخوانید